[صفت]

small

/smɔːl/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: smaller] [حالت عالی: smallest]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کوچک

مترادف و متضاد little tiny young big great huge large
  • 1.Looking after small children can be very tiring.
    1. مراقبت کردن از بچه‌های کوچک می‌تواند خیلی خسته‌کننده باشد.
  • 2.That jacket's too small for you.
    2. آن کاپشن برای تو خیلی کوچک است.
  • 3.They live in a small apartment near Times Square.
    3. آنها در یک آپارتمان کوچک نزدیک میدان "تایمز" زندگی می‌کنند.
a small house/town/car ...
یک خانه/شهر/ماشین و... کوچک
کاربرد صفت small به معنای کوچک
معادل صفت small در فارسی "کوچک" است. صفت small، اندازه، تعداد، درجه، مقدار و سن چیزی یا کسی را بیان می‌کند و حاکی از کوچک و یا کم بودن آن چیز است.
- اشاره به سن انسان
".Looking after small children can be very tiring" (مراقبت کردن از بچه‌های کوچک می‌تواند خیلی خسته‌کننده باشد.)
- اشاره به سایز یا اندازه چیزی یا کسی
".That jacket's too small for you" (آن کاپشن برای تو خیلی کوچک است.)
".They live in a small apartment near Times Square" (آنها در یک آپارتمان کوچک نزدیک میدان "تایمز" زندگی می‌کنند.)

2 ضعیف کم‌زور، کم‌جان

  • 1.‘I'm scared,’ she said in a small voice.
    1. او با صدای ضعیفی گفت: «من می‌ترسم.»

3 کم

a rather small amount of money
مبلغ نسبتاً کمی پول

4 کم‌اهمیت جزئی

مترادف و متضاد insignificant
  • 1.These are small points.
    1. اینها نکات کم‌اهمیتی هستند.
[اسم]

small

/smɔːl/
قابل شمارش

5 قوس کمر گودی کمر

the small of the/somebody’s back
گودی کمر
  • He felt a sharp pain in the small of his back.
    او درد شدیدی در گودی کمر خود احساس کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان