Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پوزخند زدن
2 . پوزخند
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to smirk
/smɜːrk/
فعل ناگذر
[گذشته: smirked]
[گذشته: smirked]
[گذشته کامل: smirked]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پوزخند زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پوزخند زدن
1.He smirked unpleasantly when we told him the bad news.
1. وقتی ما به او خبر بد را دادیم او با ناخوشنودی پوزخند زد.
2.It was hard not to smirk.
2. پوزخند نزدن کار سختی بود.
3.What are you smirking at?
3. به چه پوزخند میزنی؟
[اسم]
smirk
/smɜːrk/
قابل شمارش
2
پوزخند
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پوزخند
تصاویر
کلمات نزدیک
smilingly
smiling
smiley
smile
smidgen
smith
smithy
smitten
smock
smog
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان