[صفت]

smitten

/ˈsmɪtn/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more smitten] [حالت عالی: most smitten]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دلباخته عاشق، شیفته، شیدا

معادل ها در دیکشنری فارسی: عاشق
humorous
  • 1.From the moment they met, he was completely smitten by her.
    1. او لحظه‌ای که همدیگر را دیدند، او کاملا عاشق و دلباخته او شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان