[اسم]

solution

/səˈluː.ʃən/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 راه‌حل

معادل ها در دیکشنری فارسی: چاره حل راه حل راهکار
مترادف و متضاد resolution
  • 1.She just seems so unhappy and I don't know what the solution is.
    1. او خیلی ناراحت به نظر می‌رسد و من نمی‌دانم راه‌حل چیست.
solution to something
راه‌حل چیزی
  • There's no easy solution to this problem.
    راه‌حل آسانی برای این مشکل وجود ندارد.
to find a solution
پیدا کردن راه‌حل
  • Attempts to find a solution have failed.
    تلاش‌ها برای پیدا کردن راه‌حل با شکست مواجه شده‌اند.

2 پاسخ

مترادف و متضاد answer explanation result
solution to something
پاسخ چیزی
  • The solution to last week's quiz is on page 81.
    پاسخ امتحان هفته گذشته در صفحه 81 آمده است.

3 محلول

معادل ها در دیکشنری فارسی: محلول
مترادف و متضاد blend mix mixture
  • 1.He made a solution of sugar and water.
    1. او محلولی از آب و شکر درست کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان