Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . قادر به پرداخت بدهی
2 . حلال
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
solvent
/ˈsɑlvənt/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
قادر به پرداخت بدهی
مترادف و متضاد
insolvent
1.During the financial crisis several Large banks had difficulty remaining solvent.
1. طی این بحران مالی، چندین بانک بزرگ در قادر ماندن به پرداخت بدهی دشواری داشتند.
[اسم]
solvent
/ˈsɑlvənt/
قابل شمارش
2
حلال
محلل
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حلال
1.Water is a solvent.
1. آب، یک حلال است.
تصاویر
کلمات نزدیک
solvency
solve
solution
soluble
solstice
solvent abuse
somatic
somber
some
some day
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان