[اسم]

speaker

/ˈspiː.kər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بلندگو

مترادف و متضاد loudspeaker
  • 1.I bought some new speakers for my computer.
    1. برای کامپیوترم بلندگوهای جدیدی خریدم.

2 متکلم

معادل ها در دیکشنری فارسی: ناطق متکلم قایل گوینده گویش‌ور
مترادف و متضاد talker
  • 1.He's a fluent Russian speaker.
    1. او یک متکلم سلیس زبان روسی است.

3 سخنران سخنگو

معادل ها در دیکشنری فارسی: سخنران
مترادف و متضاد lecturer speech-maker
  • 1.Please join with me in welcoming our guest speaker tonight.
    1. لطفا در خوش آمدگویی به سخنران امشب مان به من بپیوندید.
a good public speaker
سخنران عمومی خوب
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان