Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . اسپرم
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
sperm
/spɜːrm/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
اسپرم
نر یاخته
معادل ها در دیکشنری فارسی:
اسپرم
نطفه
منیدانه
1.He has a low sperm count.
1. او شمارش اسپرم کمی دارد.
تصاویر
کلمات نزدیک
spent
spendthrift
spending money
spending
spender
sperm bank
sperm whale
spermatozoon
spew
spf
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان