[فعل]

to squander

/ˈskwɑndər/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: squandered] [گذشته: squandered] [گذشته کامل: squandered]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 هدر دادن حرام کردن

formal
مترادف و متضاد misspend waste make good use of manage save
  • 1.Because Freddy squandered his time watching television, he could not catch up on his homework.
    1. چون "فردی" زمانش را با تماشای تلویزیون هدر داد نتوانست به تکالیفش برسد.
  • 2.Do not squander your money by buying what you cannot use.
    2. پول‌های خود را برای خرید چیزهایی که استفاده نمی‌کنید حرام نکنید.
  • 3.In his will, Mr. Larson warned his children not to squander their inheritance.
    3. در وصیت‌نامه‌اش خانم "لارسون" به فرزندانش گوشزد کرد که ارثیه‌شان را هدر ندهند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان