Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . چاقو زدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to stab
/stæb/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: stabbed]
[گذشته: stabbed]
[گذشته کامل: stabbed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
چاقو زدن
(چاقو) فرو کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
چاقو زدن
خنجر زدن
to stab somebody
به کسی چاقو زدن
The victim had been stabbed to death.
قربانی تا حد مرگ چاقو خورده بود.
to stab somebody in the heart/arm ...
به قلب/دست و... کسی چاقو زدن
She was stabbed in the arm.
او دستش چاقو خورده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
st valentine's day
st patrick's day
st. nick
st. joseph
squirt
stable
stably
stack
stack away
stack up
کلمات نزدیک
st petersburg
st lucia
st kitts and nevis
st john’s wort
st
stab someone in the back
stabbing
stability
stabilization
stabilize
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان