Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . زل زدن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to stare
/steər/
فعل ناگذر
[گذشته: stared]
[گذشته: stared]
[گذشته کامل: stared]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
زل زدن
خیره شدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خیره شدن
زل زدن
1.Chuck sat quietly for hours staring into the distance.
1. "چاک" ساعتها به آرامی نشست و به دوردستها خیره شد.
2.Don't stare at people like that, it's rude.
2. اینطوری به مردم زل نزن، بیادبانه است.
تصاویر
کلمات نزدیک
stardom
starchy
starch
starbucks
starboard
starfish
staring
stark
stark naked
starless
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان