[فعل]

to start out

/stɑrt aʊt/
فعل ناگذر
[گذشته: started out] [گذشته: started out] [گذشته کامل: started out]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شروع کردن (کار، زندگی، سفر)

  • 1.My dad started out as a sales assistant in a department store.
    1. پدرم کارش را به عنوان دستیار فروش در پاساژ آغاز کرد.
  • 2.When the band started out, they couldn't afford much equipment.
    2. وقتی گروه کارش را شروع کرد، آنها نتوانستند تجهیزات زیادی بخرند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان