Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . روشن کردن (اتومبیل و...)
2 . راهاندازی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to start up
/stɑrt ʌp/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: started up]
[گذشته: started up]
[گذشته کامل: started up]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
روشن کردن (اتومبیل و...)
1.He started up the car.
1. او اتومبیل را روشن کرد.
2
راهاندازی کردن
کاری را آغاز کردن
1.He has started up a health center and is looking for staff.
1. او یک مرکز بهداشت و درمان راهاندازی کردهاست و دنبال کارمند میگردد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
start out
start
starship
starling
starkly
starter
startled
startling
startlingly
starvation
کلمات نزدیک
start over
start out
start off
start
stars in one's eyes
start-up
starter
starting
starting blocks
starting date
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان