Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . قدم
2 . پله
3 . حرکت (رقص)
4 . لگد کردن
5 . رفتن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
step
/step/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
قدم
گام، مرحله
معادل ها در دیکشنری فارسی:
مرحلهای
مرحله
قدم
گام
مترادف و متضاد
footfall
footstep
1.We must stay one step ahead of our competitors .
1. ما باید یک قدم از رقبایمان جلوتر بمانیم.
2.With every step, her feet hurt her more and more.
2. با هر قدم، پاهایش او را بیشتر و بیشتر آزار می دادند.
to take a step
قدم برداشتن
1. He rose to his feet and took a couple of steps toward her.
1. او روی پاهایش ایستاد و چندین گام به سوی او برداشت.
2. Sophie took her first steps when she was eleven months old.
2. "سوفی" اولین قدمهایش را زمانی که یازده ماهه بود برداشت.
big step
گام بزرگ
It's a big step giving up your job and moving halfway across the world.
استعفا دادن از کارت و نقل مکان کردن به آن سوی دنیا گام بزرگی است.
a step in the right direction
یک قدم در مسیر درست
This won't solve the problem but it's a step in the right direction.
این مشکل را حل نخواهد کرد، اما قدمی در مسیر درست است.
a step further
یک گام جلوتر
I'd like to take this idea a step further.
من میخواهم این ایده را یک گام جلوتر ببرم.
a step up
یک گام به جلو [پیشرفت]
This was a big step up in his career.
این در حرفه او یک گام به جلو بود.
step by step
مرحله به مرحله
I'll explain it to you step by step.
من مرحله به مرحله برای تو توضیح خواهم داد.
step-by-step
گام به گام
a step-by-step guide to building your own home
راهنمای گام به گام برای ساختن خانه خود
2
پله
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پله
مترادف و متضاد
stair
staircase
1.Mom took a picture of us while sitting on the front steps of the house.
1. مامان در حالی که ما روی پلههای جلویی خانه نشسته بودیم، از ما عکس گرفت.
flight of steps
پلکان (هر طبقه)
A short flight of steps led up to the door.
یک پلکان کوتاه به سمت در منتهی میشد.
3
حرکت (رقص)
1.Do you know the steps of this dance?
1. آیا حرکات این رقص را بلدی؟
[فعل]
to step
/step/
فعل گذرا
[گذشته: stepped]
[گذشته: stepped]
[گذشته کامل: stepped]
صرف فعل
4
لگد کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
لگد کردن
مترادف و متضاد
squash
stamp
tread
1.You stepped on my foot!
1. تو پایم را لگد کردی!
5
رفتن
قدم برداشتن، گام برداشتن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
گام برداشتن
مترادف و متضاد
move
walk
1.Claudia tried to step back.
1. "کلادیا" سعی کرد یک گام به عقب بردارد.
2.If you have an urgent call, please step outside into the corridor.
2. اگر تماس ضروری دارید، لطفاً بیرون به راهرو بروید.
تصاویر
کلمات نزدیک
stentorian
stenography
stenographer
stencil
stench
step aside
step by step
step down
step family
step in
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان