[اسم]

sting

/stɪŋ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 نیش

معادل ها در دیکشنری فارسی: نیش گزیدگی
  • 1.The scorpion has a sting in its tail.
    1. عقرب در دمش نیش دارد.
the sting of a bee
نیش زنبور

2 عذاب درد

[فعل]

to sting

/stɪŋ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: stung] [گذشته: stung] [گذشته کامل: stung]

3 نیش زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: زدن نیش زدن گزیدن
  • 1.I've been stung by a bee!
    1. زنبور من را نیش زده‌است!
  • 2.This type of bee rarely stings.
    2. این نوع زنبور به‌ندرت نیش می‌زند.

4 سوزاندن به سوزش آوردن، دچار سوزش کردن

  • 1.Sprays can sting sensitive skin.
    1. اسپری‌ها می‌توانند پوست حساس را دچار سوزش کنند.

5 سوختن (چشم و...)

  • 1.Her eyes stung as if she might cry again.
    1. چشمانش سوختند، انگار که ممکن بود دوباره گریه کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان