[اسم]

stock

/stɑːk/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سهام بورس

معادل ها در دیکشنری فارسی: سهام سهم
stock market
بازار سهام
  • My father put all his money into stock market.
    پدرم تمام پولش را وارد بازار سهام کرد.
to invest in stocks
سرمایه‌گذاری کردن در سهام
  • I called my broker for advice about investing in the stocks.
    من برای (گرفتن) توصیه درباره سرمایه‌گذاری کردن در سهام، به کارگزارم زنگ زدم.

2 موجودی (انبار) ذخیره

معادل ها در دیکشنری فارسی: ذخیره موجودی
in stock
موجود (در انبار)
  • That particular model is not currently in stock.
    آن مدل خاص در حال حاضر در انبار موجود نیست.
old/new stock
موجودی قدیم/جدید
  • This store sells its old stock at a discount.
    این فروشگاه موجودی قدیمی‌اش را با تخفیف می‌فروشد.

3 عصاره آب

  • 1.You can flavor the stock with bay leaves.
    1. می‌توانی عصاره را با برگ بو مزه‌دار کنی.
meat/vegetable stock
عصاره گوشت/سبزیجات
  • Poach the fish in the meat stock.
    ماهی را در عصاره گوشت آبپز کن.

4 شب‌بو (گیاه‌شناسی)

معادل ها در دیکشنری فارسی: شب‌بو
  • 1.His garden was full of stock.
    1. باغ او پر از شب‌بو بود.
  • 2.That stock had a sweet smell.
    2. آن شب‌بو، بوی خوشی داشت.
  • 3.The stock farm was circled with a fence.
    3. باغ شب‌بو با حصار احاطه شده بود.

5 قنداق (تفنگ)

معادل ها در دیکشنری فارسی: قنداق
  • 1.The shooter held the stock firmly.
    1. تیرانداز قنداق (تفنگ) را محکم نگه داشت.
  • 2.The stock was made of wood.
    2. قنداق (تفنگ) از چوب ساخته شده بود.
[فعل]

to stock

/stɑːk/
فعل گذرا
[گذشته: stocked] [گذشته: stocked] [گذشته کامل: stocked]

6 برای فروش داشتن

to stock something
چیزی برای فروش داشتن
  • 1. Sorry, we don't stock umbrellas.
    1. شرمنده، ما چتر برای فروش نداریم.
  • 2. We stock a good range of spices.
    2. ما تنوع خوبی از ادویه‌جات برای فروش داریم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان