Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تفت دادن و سرخ کردن (در روغن داغ)
2 . تفت داده شده (در روغن داغ)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to stir-fry
/ˈstɜːr fraɪ/
فعل گذرا
[گذشته: stir-fried]
[گذشته: stir-fried]
[گذشته کامل: stir-fried]
صرف فعل
1
تفت دادن و سرخ کردن (در روغن داغ)
1.stir-fried chicken
1. مرغهای تفت داده در روغن داغ
[اسم]
stir-fry
/ˈstɜːr fraɪ/
قابل شمارش
2
تفت داده شده (در روغن داغ)
سرخ شده
1.I'd like the shrimp stir-fry with rice, please.
1. برای من لطفا میگوی سرخ شده با برنج بیاورید.
تصاویر
کلمات نزدیک
stir-fried
stir up
stir the mixture every five minutes.
stir
stipulation
stirring
stirrup
stitch
stoat
stock
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان