[فعل]

to stir

/stɜr/
فعل گذرا
[گذشته: stirred] [گذشته: stirred] [گذشته کامل: stirred]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 هم زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: هم زدن
مترادف و متضاد beat blend mix whip
to stir something
چیزی را هم زدن
  • Stir the sauce gently until it begins to boil.
    سس را به‌آرامی هم بزنید تا شروع به جوشیدن کند.
stir something with something
چیزی را با چیزی هم زدن
  • She stirred her coffee with a plastic spoon.
    او با یک قاشق پلاستیکی قهوه‌اش را هم زد.
to stir something in/into something
چیزی را در چیزی هم زدن
  • Stir the egg yolks into the warm milk.
    زرده‌های تخم مرغ را در شیر هم بزنید.

2 تکان دادن به‌حرکت درآوردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: جنبیدن
مترادف و متضاد disturb rustle
to stir something
چیزی را به‌حرکت درآوردن
  • The wind stirred the leaves.
    باد برگ‌ها را به‌حرکت درآورد.

3 برانگیختن تحریک کردن، به‌هیجان آوردن

to stir somebody/something
کسی/چیزی را برانگیختن [به‌هیجان درآوردن]
  • 1. a book that really stirs the imagination
    1. یک کتاب که واقعاً قوه تخیل را برمی‌انگیزد
  • 2. She was stirred by his sad story.
    2. (احساسات) او با داستان غم‌انگیز او برانگیخته شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان