Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . هم زدن
2 . تکان دادن
3 . برانگیختن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to stir
/stɜr/
فعل گذرا
[گذشته: stirred]
[گذشته: stirred]
[گذشته کامل: stirred]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
هم زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
هم زدن
مترادف و متضاد
beat
blend
mix
whip
to stir something
چیزی را هم زدن
Stir the sauce gently until it begins to boil.
سس را بهآرامی هم بزنید تا شروع به جوشیدن کند.
stir something with something
چیزی را با چیزی هم زدن
She stirred her coffee with a plastic spoon.
او با یک قاشق پلاستیکی قهوهاش را هم زد.
to stir something in/into something
چیزی را در چیزی هم زدن
Stir the egg yolks into the warm milk.
زردههای تخم مرغ را در شیر هم بزنید.
2
تکان دادن
بهحرکت درآوردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جنبیدن
مترادف و متضاد
disturb
rustle
to stir something
چیزی را بهحرکت درآوردن
The wind stirred the leaves.
باد برگها را بهحرکت درآورد.
3
برانگیختن
تحریک کردن، بههیجان آوردن
to stir somebody/something
کسی/چیزی را برانگیختن [بههیجان درآوردن]
1. a book that really stirs the imagination
1. یک کتاب که واقعاً قوه تخیل را برمیانگیزد
2. She was stirred by his sad story.
2. (احساسات) او با داستان غمانگیز او برانگیخته شد.
تصاویر
کلمات نزدیک
stipulation
stipulate
stipend
stint
stinking
stir the mixture every five minutes.
stir up
stir-fried
stir-fry
stirring
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان