Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . مضایقه کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to stint
/stɪnt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: stinted]
[گذشته: stinted]
[گذشته کامل: stinted]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
مضایقه کردن
صرفه جویی کردن، محدود کردن
مترادف و متضاد
be sparing with
skimp on
1.The next party you throw, don't stint on the beer.
1. مهمانی بعدی که ترتیب می دهی [در مهمانی بعدی ات]، در آبجو صرفه جویی نکن [مضایقه نکن].
2.to stint yourself
2. خود را محدود کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
stinking
stink eye
stink
stingy
stingray
stipend
stipulate
stipulation
stir
stir the mixture every five minutes.
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان