[فعل]

to stint

/stɪnt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: stinted] [گذشته: stinted] [گذشته کامل: stinted]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مضایقه کردن صرفه جویی کردن، محدود کردن

مترادف و متضاد be sparing with skimp on
  • 1.The next party you throw, don't stint on the beer.
    1. مهمانی بعدی که ترتیب می دهی [در مهمانی بعدی ات]، در آبجو صرفه جویی نکن [مضایقه نکن].
  • 2.to stint yourself
    2. خود را محدود کردن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان