Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بخیه
2 . کوک (خیاطی)
3 . گره (بافتنی)
4 . بخیه کردن
5 . دوختن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
stitch
/stɪtʃ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
بخیه
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بخیه
1.I had six stitches in my foot after the accident.
1. بعد از تصادف به پایم شش تا بخیه زدند.
2.I’m getting my stitches out today.
2. امروز بخیههایم را میکشم.
2
کوک (خیاطی)
جای دوخت
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شلال
کوک
1.Try to keep the stitches small and straight.
1. سعی کنید کوکها را کوچک و صاف بزنید.
3
گره (بافتنی)
1.The knitting should be 120 stitches wide.
1. عرض بافتنی باید 120 گره باشد.
[فعل]
to stitch
/stɪtʃ/
فعل گذرا
[گذشته: stitched]
[گذشته: stitched]
[گذشته کامل: stitched]
صرف فعل
4
بخیه کردن
بخیه زدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بخیه زدن
کوک زدن
1.The cut will need to be stitched.
1. (آن) بریدگی باید بخیه شود.
5
دوختن
کوک زدن
مترادف و متضاد
sew
1.Her wedding dress was stitched by hand.
1. لباس عروس او با دست دوخته شده بود.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
stirring
stir up
stir fry
stir
stipulate
stoat
stock
stock cube
stock up
stockbroker
کلمات نزدیک
stirrup
stirring
stir-fry
stir-fried
stir up
stoat
stock
stock control
stock cube
stock exchange
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان