Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بهطور نامرتب روییدن
2 . ژولیده بودن (مو)
3 . عقب ماندن (از گروه)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to straggle
/ˈstræɡl/
فعل ناگذر
[گذشته: straggled]
[گذشته: straggled]
[گذشته کامل: straggled]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بهطور نامرتب روییدن
(بهطور نامرتب) پراکنده بودن
1.Unpainted wooden buildings straggled along the main road out of town.
1. ساختمانهای چوبی رنگنشده در امتداد جاده اصلی خارج از شهر بهطور نامرتب پراکنده بودند.
2
ژولیده بودن (مو)
1.Her hair was straggling over her eyes.
1. موی او بهحالت ژولیده روی چشمهایش را گرفته بود.
thin, black, straggling hair
موی نازک و سیاه و ژولیده
3
عقب ماندن (از گروه)
1.On the way the kids straggled behind us.
1. در راه بچهها از ما عقب ماندند.
تصاویر
کلمات نزدیک
strafe
straddle
strabismus
stowaway
stowage
straggler
straggly
straight
straight fight
straight from the shoulder
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان