Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . بیهوش کردن (با ضربه)
2 . هاجوواج کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to stun
/stʌn/
فعل گذرا
[گذشته: stunned]
[گذشته: stunned]
[گذشته کامل: stunned]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
بیهوش کردن (با ضربه)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بیهوش کردن
مترادف و متضاد
knock out
1.The animals are stunned before slaughter.
1. حیوانات را قبل از کشتار بیهوش میکنند.
2.The fall stunned me for a moment.
2. سقوط لحظهای من را بیهوش کرد.
2
هاجوواج کردن
ماتومبهوت کردن، شوکه کردن
مترادف و متضاد
astound
1.Her words stunned me—I had no idea she felt that way.
1. حرفهایش من را هاجوواج کرد؛ اصلاً نمیدانستم که او اینطوری احساس میکند [او آن حس را دارد].
2.His sudden death stunned his family and friends.
2. مرگ ناگهانی او خانواده و دوستانش را ماتومبهوت کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
stumpy
stump
stumbling block
stumble
stuffing
stung
stunned
stunner
stunning
stunningly
کلمات نزدیک
stumpy
stump up
stump
stumbling block
stumble
stun gun
stunned
stunner
stunning
stunt
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان