[صفت]

subordinate

/səˈbɔrdənət/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more subordinate] [حالت عالی: most subordinate]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مطیع فرمانبردار، در جایگاه پایین‌تر

معادل ها در دیکشنری فارسی: پیرو مادون
  • 1.In many societies women are subordinate to men.
    1. در بسیاری از جوامع، زنان در جایگاه پایین‌تری نسبت به مردان قرار دارند.

2 پیرو (دستور زبان)

subordinate clause
عبارت پیرو

3 دون‌پایه مادون، زیردست

  • 1.She was directly subordinate to the president.
    1. او مستقیماً زیردست رئیس جمهور کار می‌کرد.
a subordinate officer
یک افسر زیردست
[اسم]

subordinate

/səˈbɔrdənət/
قابل شمارش

4 آدم مطیع آدم دون‌پایه، تابع

معادل ها در دیکشنری فارسی: پایین‌دست تابع زیردست
[فعل]

to subordinate

/səˈbɔrdənət/
فعل گذرا
[گذشته: subordinated] [گذشته: subordinated] [گذشته کامل: subordinated]

5 در جایگاه پایین‌تر قرار دادن در جایگاه کم‌اهمیت‌تر یا ثانوی قرار دادن

formal
  • 1.Why subordinate your wishes to those of your family?
    1. چرا خواسته‌های خود را نسبت به (خواسته‌های) خانواده‌ات در جایگاه پایین‌تری قرار می‌دهی؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان