Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . شکایت کردن
2 . سو (اسم کوچک زنانه)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to sue
/suː/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: sued]
[گذشته: sued]
[گذشته کامل: sued]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
شکایت کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شکایت کردن
1.They threatened to sue if the work was not completed.
1. آنها تهدید کردند که اگر کار کامل تمام نشود شکایت خواهند کرد.
2.to sue somebody for breach of contract
2. شکایت کردن از کسی برای نقض قرارداد
[اسم]
Sue
/suː/
غیرقابل شمارش
2
سو (اسم کوچک زنانه)
تصاویر
کلمات نزدیک
suds
suddenness
suddenly
sudden end
sudden death playoff
sue someone's pants off
suede
suet
suez canal
suffer
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان