[فعل]

to sue

/suː/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: sued] [گذشته: sued] [گذشته کامل: sued]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شکایت کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: شکایت کردن
  • 1.They threatened to sue if the work was not completed.
    1. آنها تهدید کردند که اگر کار کامل تمام نشود شکایت خواهند کرد.
  • 2.to sue somebody for breach of contract
    2. شکایت کردن از کسی برای نقض قرارداد
[اسم]

Sue

/suː/
غیرقابل شمارش

2 سو (اسم کوچک زنانه)

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان