[اسم]

swallow

/ˈswɑːloʊ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پرستو

معادل ها در دیکشنری فارسی: پرستو چلچله
  • 1.Swallow have a tail with two points.
    1. پرستوها دمی دارند که دو شاخه ای است.
[فعل]

to swallow

/ˈswɑːloʊ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: swallowed] [گذشته: swallowed] [گذشته کامل: swallowed]

2 قورت دادن بلعیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: بلعیدن
  • 1.My throat is so sore that it really hurts when I swallow.
    1. گلویم آن‌قدر درد می‌کند که وقتی قورت می‌دهم، درد می‌گیرد.
  • 2.The snake swallowed the bird whole.
    2. مار درسته پرنده را بلعید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان