Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پرستو
2 . قورت دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
swallow
/ˈswɑːloʊ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
پرستو
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پرستو
چلچله
1.Swallow have a tail with two points.
1. پرستوها دمی دارند که دو شاخه ای است.
[فعل]
to swallow
/ˈswɑːloʊ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: swallowed]
[گذشته: swallowed]
[گذشته کامل: swallowed]
صرف فعل
2
قورت دادن
بلعیدن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بلعیدن
1.My throat is so sore that it really hurts when I swallow.
1. گلویم آنقدر درد میکند که وقتی قورت میدهم، درد میگیرد.
2.The snake swallowed the bird whole.
2. مار درسته پرنده را بلعید.
تصاویر
کلمات نزدیک
swahili
swagger
swaddling
swab
sw
swallow one's pride
swallow up
swami
swamp
swamped
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان