Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . زمان (دستور زبان)
2 . پرتنش
3 . کشیدهشده (ماهیچه)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
tense
/tens/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
زمان (دستور زبان)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زمان
1."I sing" is in the present tense, "I will sing" is in the future tense and '" sang" is in the past tense.
1. "من می خوانم" زمان حال است، "من خواهم خواند" زمان آینده است و "خواندم" زمان گذشته است.
[صفت]
tense
/tens/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: tenser]
[حالت عالی: tensest]
2
پرتنش
مضطرب، نگران
معادل ها در دیکشنری فارسی:
پرتنش
تنشزا
معذب
عصبی
مترادف و متضاد
anxious
nervous
on edge
stressed
calm
relaxed
1.He got tense when he heard the news.
1. او وقتی که آن خبر را شنید، مضطرب شد.
2.She was very tense.
2. او بسیار مضطرب بود.
tense behavior
رفتار پرتنش
3
کشیدهشده (ماهیچه)
مترادف و متضاد
stiff
strained
taut
tight
loose
slack
1.A bath can relax tense muscles.
1. حمام (کردن) میتواند ماهیچههای کشیدهشده را بهتر کند.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
tennis stroke
tennis shot
tennis shoe
tennis pro
tennis player
tent
tentacle
tenth
tequila
tercet
کلمات نزدیک
tenor
tennis shoes
tennis shoe
tennis racket
tennis player
tensile
tension
tent
tentacle
tentative
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان