[اسم]

tension

/ˈtenʃn/
قابل شمارش

1 تنش درگیری

معادل ها در دیکشنری فارسی: تنش
  • 1.As the movie progresses the tension builds.
    1. همانطور که فیلم جلو می‌رود تنش به‌وجود می‌آیند.
dramatic tension
تنش دراماتیک
racial tension
درگیری نژادی

2 استرس فشار عصبی

  • 1.Tension can give you headaches.
    1. استرس می‌تواند باعث سردرد شما شود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان