Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . گلو
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
throat
/θroʊt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
گلو
معادل ها در دیکشنری فارسی:
حلق
حلقوم
خرخره
گلو
1.A sob caught in his throat.
1. بغضی در گلویش گیر کرده بود.
2.He cleared his throat and started speaking.
2. او گلویش را صاف و شروع به صحبت کرد.
a sore throat
گلو درد
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
thriving
thrive
thrilling
thriller
thrilled
throne
throttle
through
through and through
throughout
کلمات نزدیک
thriving
thrive on
thrive
thrilling
thriller
throb
throbbing
throes
thrombosis
throne
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان