[فعل]

to thrive

/θraɪv/
فعل ناگذر
[گذشته: thrived] [گذشته: thrived] [گذشته کامل: thrived]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پررونق شدن شکوفا شدن، رشد کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: رونق داشتن نشو و نما کردن شکوفا شدن
  • 1.His business thrived in the years before the war.
    1. تجارت او در سال‌های قبل از جنگ پررونق شد.

2 سالم و سرحال بودن به‌سرعت رشد کردن

  • 1.The new baby thrived.
    1. نوزاد سالم و سرحال بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان