[اسم]

toot

/tuːt/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بوق

  • 1.She gave a sharp toot on her horn.
    1. او با شیپورش بوق شدیدی ایجاد کرد.
  • 2.The accidental toot from the saxophonist ruined everything.
    2. بوقی اتفاقی از سمت ساکسیفونیست همه چیز را خراب کرد.

2 استنشاق کوکایین اسنیف

  • 1.He still likes a toot.
    1. او هنوز هم یک اسنیف می‌خواهد.
  • 2.You can have a toot here.
    2. اینجا می‌توانی یک اسنیف انجام بدهی.

3 کوکایین

  • 1.Man, We still have that 160 mg toot.
    1. پسر ما هنوز آن 160 میلی‌گرم کوکائین را داریم.
  • 2.You won't have me to supply you with free toot.
    2. نمی‌توانی من را برای تامین کوکائین مجانی‌ات داشته باشی.

4 خوش‌گذرانی

  • 1.Our sales manager is on a toot.
    1. مدیر فروش ما در یک خوش‌گذرانی به سر می‌برد.
[فعل]

to toot

/tuːt/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: tooted] [گذشته: tooted] [گذشته کامل: tooted]

5 (بوق، شیپور و ...) زدن به‌صدا درآوردن (بوق و...)

  • 1.People set off fireworks and tooted their car horns.
    1. مردم آتش‌بازی را شروع کردند و بوق خودروهایشان را به‌صدا درآوردند.
  • 2.Toot your horn to let them know we're here.
    2. بوق بزن تا بدانند ما این‌جا هستیم.

6 استنشاق کردن (کوکائین و...)

informal
  • 1.I had graduated from tooting cocaine up my nose to smoking it
    1. من از استنشاق کردن کوکائین به کشیدن آن پیشرفت کرده بودم.
  • 2.She used to toot cocaine.
    2. او در گذشته کوکائین استنشاق می‌کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان