[اسم]

tooth

/tuθ/
قابل شمارش
[جمع: teeth]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دندان

معادل ها در دیکشنری فارسی: دندان
مترادف و متضاد dentition fang
  • 1.Brush your teeth thoroughly morning and night.
    1. دندان‌هایت را به‌طور کامل صبح و شب مسواک بزن.
  • 2.I had to have a tooth out.
    2. مجبور شدم یکی از دندانم‌هایم را بکشم.
false teeth
دندان مصنوعی
front teeth
دندان‌های جلو [دندان‌های پیش]
کاربرد اسم tooth به معنای دندان
اسم tooth در فارسی به معنای "دندان" است. tooth یا دندان، به ساختار سفیدرنگ و محکمی گفته می‌شود که در دهان انسان‌ها و برخی حیوانات، به منظور گازگرفتن و جویدن غذا وجود دارد. مثال:
"front teeth" (دندان‌های جلو)
".I had to have a tooth out" (مجبور شدم یکی از دندان‌هایم را بکشم.)
نکته: حالت جمع این اسم "teeth" است.

2 دندانه

معادل ها در دیکشنری فارسی: دندانه
a saw tooth
دندانه اره
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان