[اسم]

trance

/træns/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خلسه از خود بیخودی

معادل ها در دیکشنری فارسی: خلسه
  • 1.He was staring straight ahead, lost in a trance.
    1. او غرق در خلسه، مستقیم به رو به رو چشم دوخته بود.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان