Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . موقتی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[صفت]
transient
/ˈtrænʃnt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more transient]
[حالت عالی: most transient]
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
موقتی
ناپایدار، کوتاه، زودگذر
معادل ها در دیکشنری فارسی:
زودگذر
فانی
مستعجل
مترادف و متضاد
fleeting
passing
short -lived
temporary
1.life is transient, don't get accustomed to it.
1. زندگی موقتی است، به آن عادت نکنید.
2.the transient nature of speech
2. ذات زودگذر گفتار
تصاویر
کلمات نزدیک
transgressor
transgression
transgress
transgenic
transfusion
transistor
transit
transit lounge
transit passengers
transit van
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان