[صفت]

transient

/ˈtrænʃnt/
قابل مقایسه
[حالت تفضیلی: more transient] [حالت عالی: most transient]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 موقتی ناپایدار، کوتاه، زودگذر

معادل ها در دیکشنری فارسی: زودگذر فانی مستعجل
مترادف و متضاد fleeting passing short -lived temporary
  • 1.life is transient, don't get accustomed to it.
    1. زندگی موقتی است، به آن عادت نکنید.
  • 2.the transient nature of speech
    2. ذات زودگذر گفتار
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان