Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . تخطی کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to transgress
/trænzˈgrɛs/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: transgressed]
[گذشته: transgressed]
[گذشته کامل: transgressed]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
تخطی کردن
تجاوز کردن، تخلف کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
تخطی کردن
تخلف کردن
زیر پا گذاشتن
نافرمانی کردن
مترادف و متضاد
disobey
misbehave
trespass
violate
obey
1.she had transgressed an unwritten social law.
1. او از یک قانون اجتماعی نا نوشته تخطی کرده بود.
2.The criminal’s actions transgressed morality.
2. اعمال آن مجرم به اصول اخلاقی تجاوز کرد.
تصاویر
کلمات نزدیک
transgenic
transfusion
transformer
transformation
transform somthing into something
transgression
transgressor
transient
transistor
transit
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان