Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . آسیب (جسمی)
2 . شوک
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
trauma
/ˈtraʊmə/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
آسیب (جسمی)
ضربه، جراحت
1.The patient suffered severe brain trauma.
1. بیمار از ضربه شدید مغزی رنج میبرد.
2
شوک
ضربه روحی
معادل ها در دیکشنری فارسی:
ضربه روحی
the trauma of losing his parents
شوک از دست دادن والدینش
تصاویر
کلمات نزدیک
trattoria
trashy
trashcan
trashbag
trash-talk
traumatic
traumatic memory
traumatize
travail
travel
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان