[فعل]

to turn to

/tɜrn tu/
فعل گذرا
[گذشته: turned to] [گذشته: turned to] [گذشته کامل: turned to]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پناه بردن کمک خواستن

معادل ها در دیکشنری فارسی: رو آوردن رو کردن
  • 1.Eventually she turned to her aunt for help.
    1. نهایتاً او از عمه‌اش کمک خواست.
  • 2.Her family lived a long way away, and she had no one to turn to.
    2. خانواده او بسیار دور زندگی می‌کنند و او کسی را نداشت که به او پناه ببرد.

2 کشیده شدن (افکار، توجه، موضوع) به‌سمتی برگشتن (توجه و...) به چیزی یا کسی

  • 1.His thoughts turned to his dead wife.
    1. افکار او به‌سمت همسر مرحومش کشیده شد.
  • 2.She looked at him then turned her attention back to me.
    2. او به او نگاه کرد، سپس توجهش دوباره به من برگشت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان