Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . خاموش کردن
2 . بستن
3 . پیچیدن (از جادهای به جاده دیگر)
4 . بیعلاقه کردن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to turn off
/tɜrn ɔf/
فعل گذرا
[گذشته: turned off]
[گذشته: turned off]
[گذشته کامل: turned off]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
خاموش کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
خاموش کردن
مترادف و متضاد
turn on
to turn something off
چیزی را خاموش کردن
1. Have you turned the computer off?
1. کامپیوتر را خاموش کردی؟
2. Please turn the television off before you go to bed.
2. لطفاً تلویزیون را قبل از رفتن به تختخواب خاموش کنید.
2
بستن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
بستن
to turn something off
چیزی را بستن
1. They've turned off the water while they repair a burst pipe.
1. آنها وقتی داشتند یک لوله ترکیده را تعمیر میکردند، (شیر) آب را بستند
2. Turn the tap off.
2. شیر آب را ببند.
3
پیچیدن (از جادهای به جاده دیگر)
خارج شدن (از جاده اصلی)
1.Is this where we turn off?
1. اینجا باید بپیچیم؟
2.The jet began to turn off the main runway.
2. آن جت، شروع به خارج شدن از باند اصلی کرد.
4
بیعلاقه کردن
دلسرد کردن، زده کردن
to turn somebody off
کسی را دلسرد/زده کردن
1. I think the smell of her breath would turn anyone off.
1. من فکر میکنم بوی دهانش هرکسی را زده میکند.
2. People had been turned off by both candidates in the election.
2. مردم از هر دو نامزد انتخابات دلسرد شده بودند.
تصاویر
کلمات نزدیک
turn into
turn in
turn down an invitation
turn down a request
turn down
turn off the lights. it drains the battery.
turn off your mobile phone.
turn on
turn on one's heel
turn one's back on
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان