[فعل]

to turn round

/tˈɜːn ɹˈaʊnd/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: turned round] [گذشته: turned round] [گذشته کامل: turned round]

1 چرخیدن دور زدن، برگرداندن

معادل ها در دیکشنری فارسی: دور زدن
  • 1.I turned my chair round to face the fire.
    1. من صندلی‌ام را برگرداندم تا رو به آتش باشم.
  • 2.Turn round and let me look at your back.
    2. بچرخ و بگذار به پشتت نگاه کنم.

2 بهبود یافتن بهتر شدن

  • 1.After I met him, my whole life turned round.
    1. بعد از اینکه او را دیدم، کل زندگی‌ام بهتر شد.

3 بهبود دادن بهتر کردن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان