Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . چرخیدن
2 . بهبود یافتن
3 . بهبود دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to turn round
/tˈɜːn ɹˈaʊnd/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: turned round]
[گذشته: turned round]
[گذشته کامل: turned round]
صرف فعل
1
چرخیدن
دور زدن، برگرداندن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
دور زدن
1.I turned my chair round to face the fire.
1. من صندلیام را برگرداندم تا رو به آتش باشم.
2.Turn round and let me look at your back.
2. بچرخ و بگذار به پشتت نگاه کنم.
2
بهبود یافتن
بهتر شدن
1.After I met him, my whole life turned round.
1. بعد از اینکه او را دیدم، کل زندگیام بهتر شد.
3
بهبود دادن
بهتر کردن
تصاویر
کلمات نزدیک
turn over a new leaf
turn over
turn out
turn one's stomach
turn one's nose up at something
turn signal
turn signal light
turn swords into ploughshares
turn tail
turn the other cheek
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان