Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . پناه بردن
2 . کشیده شدن (افکار، توجه، موضوع) بهسمتی
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to turn to
/tɜrn tu/
فعل گذرا
[گذشته: turned to]
[گذشته: turned to]
[گذشته کامل: turned to]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
پناه بردن
کمک خواستن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
رو آوردن
رو کردن
1.Eventually she turned to her aunt for help.
1. نهایتاً او از عمهاش کمک خواست.
2.Her family lived a long way away, and she had no one to turn to.
2. خانواده او بسیار دور زندگی میکنند و او کسی را نداشت که به او پناه ببرد.
2
کشیده شدن (افکار، توجه، موضوع) بهسمتی
برگشتن (توجه و...) به چیزی یا کسی
1.His thoughts turned to his dead wife.
1. افکار او بهسمت همسر مرحومش کشیده شد.
2.She looked at him then turned her attention back to me.
2. او به او نگاه کرد، سپس توجهش دوباره به من برگشت.
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
turn tail
turn signal
turn over
turn out
turn on
turn up
turner
turning
turning point
turnip
کلمات نزدیک
turn thumbs down
turn the other cheek
turn tail
turn swords into ploughshares
turn signal light
turn up
turn up one's nose at
turn up one's toes
turn upside down
turn-off
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان