[اسم]

umbrage

/ˈʌmbrɪdʒ/
قابل شمارش

1 دلخوری آزردگی

مترادف و متضاد offense resentment
  • 1.He took umbrage at her remarks.
    1. او از حرف هایش دلخور شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان