[فعل]

to umpire

/ˈʌmpaɪər/
فعل گذرا
[گذشته: umpired] [گذشته: umpired] [گذشته کامل: umpired]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 داوری کردن (مسابقه ورزشی)

  • 1.The game was umpired by Jones.
    1. مسابقه توسط "جونز" داوری می‌شد.
[اسم]

umpire

/ˈʌmpaɪər/
قابل شمارش

2 داور

معادل ها در دیکشنری فارسی: داور
  • 1.The umpire’s decision is final.
    1. تصمیم داور قطعی است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان