Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . باز کردن (دکمه، کمربند و ...)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to unfasten
/ʌnˈfæsn/
فعل گذرا
[گذشته: unfastened]
[گذشته: unfastened]
[گذشته کامل: unfastened]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
باز کردن (دکمه، کمربند و ...)
معادل ها در دیکشنری فارسی:
باز کردن
مترادف و متضاد
fasten
1.Passengers are permitted to unfasten their seat belts.
1. به مسافرین اجازه داده شد که کمربندهای ایمنی خود را باز کنند.
2.to unfasten a button
2. باز کردن دکمه
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
unfashionable
unfamiliar
unfaithfulness
unfaithful
unfairly
unfastened
unfearing
unfeasible
unfinished
unfit
کلمات نزدیک
unfashionable
unfamiliar
unfaithfulness
unfaithful
unfairness
unfathomable
unfavorable
unfazed
unfeasible
unfeeling
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان