[فعل]

to vary

/ˈværi/
فعل ناگذر
[گذشته: varied] [گذشته: varied] [گذشته کامل: varied]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 متفاوت بودن فرق داشتن

  • 1.Car prices vary greatly across Europe.
    1. قیمت ماشین‌ها در سراسر اروپا بسیار متفاوت است.
to vary in something
(در) چیزی با هم فرق داشتن
  • The students' work varies considerably in quality.
    کیفیت کار دانش‌آموزها به‌طرز قابل‌توجهی با هم فرق دارد.
to vary from somebody/something to somebody/something
از چیزی/کسی متفاوت بودن
  • Pulse rates vary slightly from person to person.
    میزان نبض از فردی به فرد دیگر اندکی متفاوت است.

2 تنوع دادن تغییر دادن

to vary something
به چیزی تنوع دادن/چیزی را تغییر دادن
  • 1. I try to vary what I eat.
    1. من سعی می‌کنم به چیزهایی که می‌خورم تنوع بدهم.
  • 2. The aerobics instructor varies the routine each week.
    2. مربی ایروبیک هر هفته روتین [حرکات ورزشی] را تغییر می‌دهد.

3 تغییر کردن عوض شدن

مترادف و متضاد change
to vary with something
با چیزی عوض شدن
  • The menu varies with the season.
    منو با (تغییر) فصل، عوض می‌شود.

4 متنوع بودن تنوع داشتن

to vary between A and B
بین (آ) و (ب) متنوع بودن
  • Class numbers vary between 25 and 30.
    تعداد (دانش‌آموزان) کلاس‌ها بین 25 تا 30 نفر متنوع است.
to vary according to something
مطابق چیزی تنوع داشتن
  • Prices vary according to the type of room you require.
    قیمت‌ها مطابق اتاقی که نیاز دارید تنوع دارند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان