[فعل]

to visualize

/ˈvɪʒuəlaɪz/
فعل گذرا
[گذشته: visualized] [گذشته: visualized] [گذشته کامل: visualized]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 تصور کردن تجسم کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تجسم کردن مجسم کردن
مترادف و متضاد imagine
  • 1.Try to visualize him as an old man.
    1. سعی کن او را شبیه یک مرد پیر تصور کنی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان