Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . جنباندن
2 . دوستدختر یا همسر یک فرد مشهور (بهویژه ورزشکار)
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to wag
/wæɡ/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: wagged]
[گذشته: wagged]
[گذشته کامل: wagged]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
جنباندن
تکان دادن
1.The dog wagged its tail.
1. سگ دمش را جنباند.
[اسم]
Wag
(wives and girlfriends)
/wæg/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
دوستدختر یا همسر یک فرد مشهور (بهویژه ورزشکار)
تصاویر
کلمات نزدیک در دیکشنری تصویری
waffle iron
waffle
wafer
waders
wader
wage
wage hike
wage increase
wager
waggon
کلمات نزدیک
waft
waffle
wafer-thin
wafer
wading pool
wag one's chin
wage
wage-earner
wager
wagering
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان