Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . شرط
2 . شرط بستن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[اسم]
wager
/ˈweɪʤər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری
1
شرط
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شرط
formal
old use
مترادف و متضاد
bet
gamble
stake
1.After winning the wager, Tex treated everyone to free drinks.
1. بعد از بردن شرط، "تکس" همه را به نوشیدنی مهمان کرد.
2.I lost a small wager on the Super Bowl.
2. من در مسابقات "سوپر بال" شرط کوچکی [کم ارزش] را باختم.
3.It is legal to make a wager in the state of Nevada.
3. شرط بستن [شرطبندی کردن] در ایالت "نوادا" قانونی است.
[فعل]
to wager
/ˈweɪʤər/
فعل گذرا
[گذشته: wagered]
[گذشته: wagered]
[گذشته کامل: wagered]
صرف فعل
2
شرط بستن
شرطبندی کردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
شرط بستن
شرطبندی کردن
گرو بستن
تصاویر
کلمات نزدیک
wage-earner
wage
wag one's chin
wag
waft
wagering
waggish
waggle
wagner
wagon
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان