Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . به این سو و آن سو حرکت کردن
2 . به عقب و جلو یا بالا و پایین تکان دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to waggle
/ˈwæɡl/
فعل ناگذر
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
به این سو و آن سو حرکت کردن
به این طرف و آن طرف تکان خوردن
puppets with eyes that move and ears that waggle
عروسکهای نمایشی با چشمها و گوشهایی که به این طرف و آن طرف حرکت میکنند
2
به عقب و جلو یا بالا و پایین تکان دادن
تکانتکان دادن
1.He was waggling his toes in his socks.
1. او انگشتهای پایش را در جورابش تکانتکان میداد.
تصاویر
کلمات نزدیک
waggish
wagering
wager
wage-earner
wage
wagner
wagon
wagtail
wahhabism
waif
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان