[اسم]

wage

/weɪdʒ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 دستمزد

مترادف و متضاد pay payment
  • 1.a laborer's hourly wage
    1. دستمزد ساعتی یک کارگر
  • 2.The factory pays low wages.
    2. کارخانه دستمزدهای پایینی می‌پردازد.
  • 3.the minimum wage
    3. حداقل دستمزد
[فعل]

to wage

/weɪdʒ/
فعل گذرا
[گذشته: waged] [گذشته: waged] [گذشته کامل: waged]

2 جنگ به پا کردن جنگیدن

  • 1.He made the decision to wage war.
    1. او تصمیم گرفت که جنگ به پا کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان