[فعل]

to wear down

/wˈɛɹ dˈaʊn/
فعل گذرا
[گذشته: wore down] [گذشته: wore down] [گذشته کامل: worn down]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 از پا درآوردن خسته کردن

  • 1.All the stress and extra travel is beginning to wear him down.
    1. این همه استرس و سفر زیاد دارد او را خسته می‌کند.
  • 2.It was clear he was being worn down by the rumors over his future.
    2. واضح بود که او داشت به‌خاطر شایعاتی (که) درباره آینده‌اش (بود) خسته می‌شد.

2 ساییده شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: فرسودن
  • 1.My shoes have worn down at the heel.
    1. پاشنه کفش‌های من ساییده شده‌اند.

3 فرساییدن فرسودن

  • 1.Its teeth were worn down.
    1. دندان‌های او فرسوده شده بودند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان