Toggle drawer
menu
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
عربی به فارسی
اسپانیایی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
1 . جوش دادن
خانه
انتخاب دیکشنری
انگلیسی به فارسی
آلمانی به فارسی
فرانسه به فارسی
ترکی استانبولی به فارسی
صرف فعل
وبسایت آموزشی
درباره ما
تماس با ما
[فعل]
to weld
/weld/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: welded]
[گذشته: welded]
[گذشته کامل: welded]
مشاهده در دیکشنری تصویری
صرف فعل
1
جوش دادن
جوش خوردن
معادل ها در دیکشنری فارسی:
جوش دادن
1.All the parts of the sculpture have to be welded together.
1. تمام بخش های مجسمه باید به همدیگر جوش بخورند.
2.to weld a broken axle
2. جوش دادن میله ی شکسته
تصاویر
کلمات نزدیک
welcoming
welcome to our school.
welcome
welch
weirdo
welder
welding
welding goggles
welfare
welfare program
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان