[فعل]

to whistle

/ˈwɪs.l/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: whistled] [گذشته: whistled] [گذشته کامل: whistled]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سوت زدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: سوت زدن
  • 1.On the days when she wore a skirt the men on the building site would whistle at her.
    1. در روزهایی که او دامن کوتاه می‌پوشید، مردها در محل ساختمان‌سازی به او سوت می‌زد.
  • 2.Someone was whistling Beatles tunes outside my window.
    2. یک نفر داشت آهنگ‌های "بیتلز" را زیر پنجره من سوت می‌زد.
[اسم]

whistle

/ˈwɪs.l/
قابل شمارش

2 سوت

معادل ها در دیکشنری فارسی: سوت
  • 1.The referee blew his whistle to end the game.
    1. داور در سوت خود دمید تا بازی را به پایان برساند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان